گفت فلانی، واقعش این است که آن تعلیمات دینی که هدفش صرفاً مبارزه با کمونیسم و توجیهکننده وضع موجود باشد صنّار نمیارزد. چه خوب میگفت! کجای کاری؟ مطمئن باش آن تعلیمات دینی و تبلیغات دینی که صرفاً آهنگش کوبیدن کمونیسم باشد به دلها نخواهد نشست. کاری کن که در پرتو اسلام زندگی انسانیتر و اسلامیتر و بهتر و یکتاپرستانهتر و با عدل و داد همراهتر در برابر دیدگان جوان جستجوگر بنهیم؛ والا هر قدر بر گوش او بخوانیم، او یک خبر در روزنامه میخواند، یک تصویر در روزنامه میبیند، یک گزارش در تلویزیون میبیند، یک فیلم در فلان جا میبیند، از زندگی دیگران و وضع دیگران و شکل کار دیگران مطلع میشود و دلش در خانه دیگران است، هر چند تنش در سرزمین ایران باشد. چرا با واقعیات شوخی میکنیم؟ چرا نمیخواهیم لمس کنیم که دعوت به خیر در اسلام، شاید ده درصد هم به زبان نبود، و شاید بیش از نود درصدش به عمل بود؟
بایدها و نبایدها، صفحه 39
نویسنده: شهید بهشتی
دعوت به خیر یعنی چه؟ آیا دعوت به خیر به این صورت است که مثل آدمهای خودستا دائماً کاغذ برداریم، قلم به دست بگیریم، منبر برویم، سخنرانی کنیم، نشسته یا ایستاده یا بالای منبر یا پشت میز خطابه و تریبون، بگوییم این ما هستیم که دارندگان این امتیازات هستیم، و شروع کنیم مفاخری را بشماریم که یا اصلاً وجود ندارد و وجود نداشته و یک مشت خیال و ادعاست، یا اینکه اگر هم وجود داشته از قبیل من آنم که رستم بُوَد پهلوان است؟ یعنی بگوییم یک وقتی در جامعه ما چنین افتخاراتی بوده، اما حالا خبری نیست. آیا منظور از دعوت به خیر این است؟ این که مشمئزکننده است! یعنی واقعاً اسلام گفته آهای مسلمانها، آهای اوس و خزرجی که مسابقه در افتخارات قومی را شروع کردید و میخواهید از این راه دومرتبه کینههای دیرینه را زنده کنید، رها کنید؛ امتی باشید دعوت به خیر کنید. یعنی به جای آن اشعار حماسی و حماسهسراییهایی که در زمینه افتخارات قومی و نیاکانی داشتید، حالا بیایید حماسه درباره اسلام، قرآن، پیغمبر، علی بگویید؟ آیا منظور از دعوت به خیر این است؟ یا آن است که امام، علیه السلام، به شیعه میگوید: «و کونوا دعاة الناس الی انفسکم بغیر السنتکم»؛ مردم را به خویشتن و راه خویشتن دعوت کنید با غیر زبانتان؟
»و کذلک جعلناکم امةً وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس»؛ جامعه نمونه شوید تا هر انسان منصفِ جستجوگر در دنیا مبلغ شما بشود. در این صورت دیگر احتیاجی به اینکه شما برای بیگانه مبلغ داشته باشید وجود ندارد. در این دنیا یک جامعه کوچک نمونه اسلامی ساختن بهترین تبلیغ است؛ چه برای داخل و چه برای خارج. چون همه ما از بس حرف زدیم و حرف شنیدیم و خواندهایم...
دنیا در پی یافتن راههای عملی برای بهتر زیستن است، نه راههای ادعایی. نسل جوان خودمان هم همینطور. هر جا، به هر مقدار، عمل به معیارهای اسلامی سراغ داشته باشد دیگر هیچ احتیاجی به تبلیغ نیست؛ خود بخود دل و جان و فکر و ایمان او آنجاست.
بایدها و نبایدها، صفحه 33 و 34
نویسنده: شهید بهشتی
شما همین حالا وقتی میشنوید که زمامداران و رهبران فکری و سیاسی و اجتماعی برخی از جامعههای غیر اسلامی در میان مردماند، با مردماند، مثل مردم زندگی میکنند، چقدر برای شما جاذبه دارد؟ اما وقتی ببینید که در جامعههای اسلامی کمتر رهبری را میتوانید پیدا کنید که یکدهم او هم کمتکلفی داشته باشد و ارتباط گرفتن با او ساده، آسان و معمولی و بدون به کار بردن جملهها و کلمات و تشریفات و آداب و القاب باشد، برای شما چندشآور میشود. هرکس، در هر مقامی، در جامعه اسلامی، اسیر القاب و آداب و تشریفات باشد، دور از اسلام است. اگر ما با صراحت لااقل از خودمان انتقاد میکردیم... میگوییم آقا لااقل برای خودمان القاب درست نکنیم تا مسابقه القاب شروع بشود. مقامات روحانی یک جور، مقامات غیر روحانی یک جور. اقلاً من عالم دینی دیگر اسیر القاب نباشم. وای به اینکه یک منبری در مجلسی که یک مرجعی حضور دارد بالای منبر برود و اولاً دعا نکند، یا اگر هم دعا کرد «حضرت آیت الله العظمی» نگوید! اگر کلمه «عظمی» افتاد دیگر هیچ! این چیست؟ کجای این به اسلام میخورد؟ خوب، وقتی منِ عالمِ دینی اسیر آیت الله و آیت الله العظمی باشم، دیگر میتوانم رهبر مبارزه با تشریفات در قشرها و گروههای دیگر بشوم؟
بایدها و نبایدها، صفحه 33
نویسنده: شهید بهشتی
بالاخره باید ببینیم خودمان چند مرده حلاجیم. امروز امت ما امتی است که میتواند بگوید من امتی هستم که سر چهارراههای جهان ایستادهام و مردمی را که دارند در این رهگذر زندگی میروند، فرا خوانم و بگویم بیایید؛ ما شما را به این سمت دعوت میکنیم. آنها نیز وقتی نگاه میکنند میبینند، به! همه خیر و نیکی است. آیا ما میتوانیم ادعا داشته باشیم که چنین امتی هستیم؟
برادران و خواهران عزیز، قرنها ما مسلمانان ناقص، - ما که در هیچ دورهای مسلمان کامل نبودهایم، حتی مسلمان هشتاد درصد هم نبودهایم؛ در هیچ دورهای! حتی دوره پیغمبر؛ حتی دوره علی علیه السلام؛ ولی همین مسلمانان نیمهمسلمان ناقص، قرنها - در دنیا چنین رسالتی را واقعاً ایفا کردیم. یعنی هوشمندان و روشنبینان دنیا وقتی به اطراف جهان نگاه میکردند و میخواستند ببینند آیا بر روی هم، زندگی معنوی و مادی، اجتماعی و علمی، مدنی و قضایی و سیاسی یک امت در دنیا میتواند به عنوان نشانی آنچه خوب است معرفی بشود یا نه، یک جامعه بیشتر نمییافتند: جامعه اسلام.
بایدها و نبایدها، صفحه 30 و 31
نویسنده: شهید بهشتی
ما باید همواره با پیوند خدا، که اسلام و تسلیم بودن در برابر اوست، زندگی کنیم؛ چون این، عامل وحدت ماست. پیامبر اکرم به عنوان رسولالله و علی (ع) به عنوان امیرالمؤمنین و ولیالله با این عناوین در میان ما شناخته میشوند که عشق و گرایش ما به پیغمبر و امام حجاب پیوند ما با خدا نشود؛ بلکه کمکی به تقویت پیوند ما با خدا بشود. بحث همین جاست رفقا: پیغمبردوستی و امامدوستی تو چگونه است؟ پیغمبردوستی و امامدوستی حجاب و مانع، یا پیغمبردوستی و امامدوستی راهنما و کمک؟ بحث اینجاست. من گمان نمیکنم هیچ مسلمانی پیدا بشود که بخواهد رابطهاش را با آورنده قرآن و حامل وحی خدا (پیغمبر بزرگوار) ضعیف بداند. مگر چنین چیزی ممکن است؟! هر کس مسلمان است خودبخود باید رابطهاش با قرآن و آورنده قرآن نیرومند باشد. چنین کسی اگر معرفتش بالاتر رفته باشد و مفسران و دانایان قرآن را، آنها را که بعد از پیغمبر با روح قرآن آشنا هستند (یعنی امامان را) بشناسد، باید پیوندش با آنها هم قوی باشد. جای بحث نیست. پس بحث کجاست؟ بحث این است که پیغمبردوستی و امامدوستی دو حالت دارد: یک پیغمبردوستی و امامدوستی که تو را به خدا نزدیکتر میکند، و یک پیغمبردوستی و امامدوستی که حجاب پیوست تو با خدا میشود و تو را از خدا دور میکند.
بایدها و نبایدها، صفحه 19
نویسنده: شهید بهشتی