پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۳۰۳ مطلب با نشانه «نقل قول» ثبت شده است

نقل قول

مواجهه با عظمت پوشالی

میان ما شیعیان، برخی از ماه‌های سال از بقیه ماه‌های سال عزیزترند؛ از جمله ماه رمضان، ذی‌الحجه، محرم و صفر. اما در این بین به فرموده امام راحل عظیم‌الشأنمان «این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.»
ماه مُحرمی که با ورود حسین علیه‌السلام به کربلا، جامه عزا بر تن دوستدارانش می‌پوشاند و با تاسوعا و عاشورا تا اربعین حسینی در ماه صفر ادامه می‌یابد. اما براستی تفاوت قیام حسین بن علی علیه‌السلام با مابقی قیام‌های تاریخ در چیست که اینگونه ماندگار می‌ماند و حتی باعث زنده نگه داشتن دین پیامبر آخرالزمان صلی‌الله علیه و آله می‌شود. مقام معظم رهبری در تفکیک حرکت امام حسین علیه‌السلام از دیگر حرکات شجاعانه تاریخ می‌فرمایند:
«ماجراى کربلا تقریباً بیشتر از یک نصف روز - یا اندکى بیشتر - طول نکشیده است. تعدادى هم شهید شده‌اند - حالا هفتاد و دو نفر یا چند نفر کمتر و بیشتر - این همه شهید در دنیا هست. مسأله‌ى کربلا که شما مى‌بینید این همه عظمت پیدا کرده است - حق هم همین است و هنوز از اینها عظیمتر است - این‌گونه در اعماق وجود بشر تأثیر گذاشته و نفوذ کرده است، به خاطر روح این قضیه است. جسم قضیه چندان حجمى ندارد. بالاخره بچه‌هاى کوچک در همه‌جا کشته شده‌اند؛ در حالى که آن‌جا یک بچه‌ى شش ماهه کشته شد - دشمنان در بعضى جاها قتل عام کرده‌اند و صدها بچه را کشته‌اند - قضیه در این‌جا از لحاظ جسمانى مطرح نیست؛ از لحاظ معنا و روح خیلى مهم است.
روح قضیه این است که امام حسین علیه السّلام در این ماجرا، با یک لشکر روبه‌رو نبود؛ با جماعتى از انسانها، هر چند صد برابر خودش، طرف نبود؛ امام حسین علیه السّلام با جهانى انحراف و ظلمات روبه‌رو بود. این مهم است. با یک جهان کجروى و ظلمت و ظلم مواجه بود، که آن جهان هم همه چیز داشت. پول، زر و زور، شعر، کتاب و محدّث و آخوند داشت. وحشت انگیز بود. تن آدم معمولى - حتى آدم فوق معمولى - در مقابل عظمت پوشالى آن دنیاى ظلمت مى‌لرزید. قدم و دل امام حسین علیه‌السّلام در مقابل این دنیا نلرزید؛ احساس ضعف و تردید نکرد و یک تنه وسط میدان آمد. عظمت قضیه این است که قیامِ‌للَّه است.
کار امام حسین علیه‌الصّلاه والسّلام در کربلا، با کار جدّ مطهرش حضرت محمد بن عبداللَّه صلى‌اللَّه علیه و آله و سلم در بعثت، قابل تشبیه و مقایسه است. قضیه این است. همان‌طور که پیغمبر در آن جا، یک تنه با یک دنیا مواجه شد، امام حسین هم در ماجراى کربلا، یک تنه با یک دنیا مواجه بود. آن بزرگوار هم نترسید؛ ایستاد و جلو آمد. امام حسین هم نترسید؛ ایستاد و جلو آمد. حرکت نبوى و حرکت حسینى، مثل دایره‌ى متحدالمرکز هستند. به یک جهت متوجّهند. لذا این‌جا «حسین منى و انا من حسین» معنا پیدا مى‌کند. این عظمت کار امام حسین است.
امام حسین علیه‌السّلام در شب عاشورا که فرمود: بروید و این‌جا نمانید؛ دست بچه‌هاى مرا هم بگیرید و ببرید؛ اینها مرا مى‌خواهند، شوخى که نکرد. فرض کنید آنها قبول مى‌کردند و مى‌رفتند و امام حسین، تک و تنها و یا با ده نفر مى‌ماند؛ آیا خیال مى‌کنید عظمت کار امام حسین کم مى‌شد؟ نه؛ عیناً باز همین عظمت را داشت. اگر به جاى این هفتاد و دو نفر، هفتاد و دو هزار نفر اطراف امام حسین را مى‌گرفتند، آیا باز عظمت کار کم مى‌شد؟
نه، عظمت کار این‌جا بود که امام حسین علیه‌السّلام، در مقابل فشار و سنگینى یک دنیاى متعرّض و مدّعى، احساس تردید نکرد؛ در حالى که آدمهاى معمولى احساس تردید مى‌کنند. آدمهاى فوق معمولى هم احساس تردید مى‌کنند. کمااین‌که بارها گفته‌ام عبداللَّه بن عباس - که یک شخصیت بزرگى است - و همه‌ى آقازاده‌هاى قریش، از آن وضع ناراحت بودند. عبداللَّه زبیر، عبداللَّه عمر، عبدالرحمن بن‌ابى بکر و فرزندان بزرگان صحابه و بعضى صحابه از این قبیلند. در مدینه عدّه‌ى زیادى صحابه بودند؛ آدمهاى با غیرتى هم بودند - نه این‌که خیال کنید با غیرت نبودند - همان کسانى بودند که در مقابل تهاجم مسلم‌بن عقبه، در قضیه‌ى «حَرّه» مدینه - که سال بعد به مدینه حمله بردند و همه را قتل عام کردند - ایستادند؛ جنگیدند و مبارزه کردند. خیال نکنید ترسو بودند؛ نه، شمشیرزن و شجاع بودند.
شجاعت ورود در میدان جنگ، یک مسأله است و شجاعت مواجه شدن با یک دنیا، یک مسأله‌ى دیگر است. امام حسین علیه‌السلام این دومى را داشت. براى این دومى حرکت کرد. براى همین است که من بارها تأکید کرده‌ام که حرکت امام بزرگوار ما، یک حرکت حسینى بود. امام بزرگوار در زمان ما، رشحه‌اى از حرکت حسینى را در کار خود داشت. حالا بعضى بگویند که امام حسین در صحراى کربلا، تشنه شهید شد؛ ولى امام بزرگوار، با این عزّت، حکومت و زندگى کردند؛ از دنیا رفتند و تشییع شدند. شاخص قضیه اینها نیست. شاخص قضیه مواجه شدن با یک عظمت پوشالى است که همه‌ى چیزها را هم با خود دارد.
قبلاً گفتم که دشمن امام حسین علیه‌السلاّم، پول و زور و شمشیر زن و مروّج و مبلّغ و سینه چاک داشت. عزیزان من! الان وضع شما این است. کربلا تا آخر دنیا گسترده است. کربلا که به مرزهاى آن میدان چند صد مترى محدود نمى‌شد. الان همان روز است. همه‌ى دنیاى استکبار و ظلم امروز، با جمهورى اسلامى مواجه است.» [1]

 

 پاورقی:
[1]- بیانات پاسداران انقلاب اسلامى به مناسبت روز پاسدار 24/9/1375

 

این یادداشت را می‌توانید در استوا هم ببینید. 

 

 

نقل قول

هویت اسلامی در برابر استحاله فرهنگی

 
روزهای زمستان که یکی یکی سپری می‌شود و به ماه بهمن می‌رسیم، لحظه‌شماری می‌کنیم برای روزهای دهه فجر. روزهایی که حتی برای ما جوان‌ترها هم با احساس غرور و آزادی همراه است. اما سؤال این است که چه اتفاقی از لحاظ فرهنگی افتاد که روح اعتماد به نفس ملی در ایرانی‌ها دمیده شد و هر چه از انقلاب می‌گذرد، مردم نسبت به مبانی انقلاب عمیق‌تر، پخته‌تر و مجرب‌تر می‌شوند؟ در پاسخ به این سؤال می‌توان گفت:
«ملت ایران وجود خود را، هستى خود را در راه رسیدن به این آرمان بزرگ به میدان آورد. در حقیقت ملت ایران در دوران انقلاب اسلامى احساس هویت کرد. آنچه که دشمنان، دشمنان بنیانى این ملت همیشه می‌خواسته‏اند و دنبال می‌کرده‏اند، این بوده است که از این ملت سلب هویت کنند. وقتى یک ملتى احساس شخصیت نکرد، احساس هویت نکرد، راحت‏تر زیر بار می‌رود؛ گذشته‏ى او را انکار می‌کنند، امکانات او را انکار می‌کنند، قدرت‌هاى درونى و ذاتى او را انکار می‌کنند، براى این‌که بتوانند به راحتى آن ملت را، آن کشور را در مشت بگیرند. این کارى بود که در دوران استحاله‏ى فرهنگى، یعنى دوران منحوس پهلوى، در این کشور با شدت ادامه پیدا کرد و روز به روز در آن سال‌ها تقویت شد.
جمهورى اسلامى، جهت را صد و هشتاد درجه تغییر داد. ملت ایران احساس هویت می‌کند؛ هویت اسلامى که هویت ایرانى هم نشأت گرفته‏ى از همین هویت اسلامى است. احساس می‌کند که ایران اسلامى همان هویت گمشده‏اى است که بایستى این ملت دوباره آن را به دست بیاورد و بر اساس او، آرمان‌هاى خود را معین و برنامه‏ریزى کند و تلاش و مجاهدت خود را شکل دهد. این کارى است که ملت ما به خوبى انجام داده است و دارد انجام می‌دهد. من این آیه‏هاى یأسى را که بعضى پى در پى تکرار می‌کنند، مطلقاً قبول ندارم و آن‌ها را انکار می‌کنم. من با اطلاع از مسائل گوناگون کشور بزرگ و ملت عظیم‏الشّأنمان بالعیان مى‏بینم که این ملت و جوانان این ملت با گذشت زمان و تقریباً سه دهه از آغاز پیروزى انقلاب، نسبت به مبانى انقلاب عمیق‏تر، پخته‏تر و مجرب‏تر شده‏اند. [1]
 
پاورقی:
[1]- بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در دیدار مردم شهرستان کازرون ‏16/2/1387
 
این یادداشت را می‌توانید در استوا هم بخوانید
 
 
نقل قول

مادر ز مهر، سرزنش طفل می‌کند

 
از بس که غافلم ز حساب و کتاب خود              در حیرتم به حشر چه سازم جواب خود
مادر ز مهر، سرزنش طفل می‌کند                    از من مگیر وقت خطایم، عتاب خود
هر چند روسیاه ولی بنده توام                        ای مهربان جدا مکن از من حساب خود
غفلت ز مرگ فرصت جبران ز من گرفت             طی شد تمام زندگی‌ام در سراب خود
من ناله از عذاب جهنم نمی‌کنم                      دریافتم به دوری از تو عذاب خود
مسکین در احترام کریم است، هر که هست     خورشید می‌کشد همه را در حجاب خود
ما حد خود ز گریه‌ی مستانه می‌خوریم              مست اینچنین کسی نشود از شراب خود
محشر به غیر نام علی سر نمی‌دهم                وقتی ندا رسد که بخوانم کتاب خود
پرسیدم از تو، توبه من هم قبول هست؟            نام حسین آمد و دیدم جواب خود
 
* وقتی آدم (ع) گفت «یا قدیم الاحسان بحق الحسین» و اشکش جاری شد، خطاب رسید که توبه‌ات را قبول کردیم!
 
شعر خوانده شده توسط حاج منصور در شب 17 رمضان 89
نقل قول

فهم جوان‌ها

 
انسان همیشه بین مرز خیر و شرهاست   تشخیص این دو راه محتاج سحرهاست
باید برای قرب، طی بندگی کرد                معراج بعد از راه‌ها بعد از گذرهاست
باید که از مرز ظواهر آنطرف رفت              زیرا که گاهی پشت آیینه خبرهاست
باید که قبل از دیگران با نفس جنگید         نفس مهذب گشته در حکم سپرهاست
روی درختی که به پای ریشه‌هایش          خون عقیده ریخته، حتما ثمرهاست
باید به عاشورا نظر کرد و نظر داد             نوعا بصیرت‌ها همان نوع نظرهاست
فرمود علی اکبر چه باکی دارم از مرگ      تا راه ما حق است، حق در این گذرهاست
حقاً که حق است او ولو تنها بماند           که گفته است مرز حقیقت بیشتر یا بیشترهاست
ای پیر راه ما خیالت جمع باشد               ای پیر راه، فهم جوان‌ها آنقدرهاست
که با 9 دی فتنه را درهم شکستند         آری به دنبال بصیرت‌ها، ظفرهاست
مثل پدر ما را نوازش کن، بغل کن            امشب شب لطف پدرها بر پسرهاست
فرموده‌اند اولادنا اکبادنا، پس                 با این حساب، امشب شب آه جگرهاست
 
شعر خوانده شده توسط حاج منصور در حضور رهبر معظم انقلاب؛ شب 8 محرم 1389

این مطلب را در خبرگزاری فارس، جهان نیوز، جوان آنلاین، دولت یار، رجانیوز، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، الف، گفتمان دینی، خبرنگاران آزاد ایران، صراط نیوز، ثانیه نو و فاش نیوز هم ببینید.
 
نقل قول

وظیفه فرهنگی ملت

 
آیا در کشور، نهادی داریم که موظف باشد خطر‌های فرهنگی و خطر‌هایی که فرهنگ اسلام را یعنی باورها و ارزش‌های اسلامی را هدف قرار داده، شناسایی و راه مبارزه با آن را پیدا کند؟ آیا این کار، مسؤولی دارد؟ شاید بشود گفت کار شورای عالی انقلاب فرهنگی همین است. اما شما کارنامة شورای انقلاب فرهنگی از بدو تأسیس تا حالا را ببینید، چند قدم در این راه برداشته است؟ بنده چند سال در خدمت عزیزان در شورای انقلاب فرهنگی بودم. به شما صادقانه عرض بکنم، بنده سعی می‌کردم از اول وقت تا آخر وقت باشم، از 2 بعدازظهر می‌رفتم تا ساعت 9 شب، که گاهی رئیس جمهور وقت می‌گفت من تعجب می‌کنم تو چطور هفت ساعت می‌توانی روی این صندلی بنشینی! خودش رئیس شورای انقلاب فرهنگی بود. ما عضو کمیسیون اسلامی شدن دانشگاه بودیم، سال‌ها جلسات مکرر برگزار شد، بنده عضو ثابت آن بودم. یادم نمی‌آید حتی یک بار تخلف کرده باشم. اواخرش رسیدند به این‌که دانشگاه اسلامی چه باید باشد، باید فضای سبز و ساختمان کافی داشته باشد، باید حقوق اساتید تأمین شود، باید ورزشگاه و استخر داشته باشد! و... من گفتم آقای وزیر! یک کلمه اسلام هم در یک جایی از این بنویسید؛ آخر ما داریم درباره اسلامی شدن دانشگاه صحبت می‌کنیم! این نتیجه کاری بود که چندین سال در کمیسیون اسلامی شدن دانشگاه‌ها صورت گرفت، البته بعد از بحث از این‌که اسمش اسلامی شدن باشد یا اسلامی کردن!... حالا تازه همان‌هایی را که نوشتند، ببینید چقدر عمل شد! این وضع فرهنگی کشور ماست! با این وضع آیا صحیح است که ما برای مسائل جزئی بحث‌هایی بکنیم که حاصلی هم نداشته باشد و این مسائل مهم را به کلی به فراموشی بسپاریم؟! اگر دولت نمی‌تواند و قوای مربوط نمی‌توانند تلاش کنند و وظیفه‌شان را انجام دهند، آیا ما به‌عنوان ملت وظیفه‌ای نداریم؟!
 
وظیفه جنگ در هر کشوری اول متوجه ارتش می‌شود. ولی وقتی صدام حمله کرد، ارتش ما توانایی نداشت که جواب بدهد؛ اما آیا کس دیگری وظیفه نداشت؟ اگر نبودند بسیجیان و داوطلبانی که در جنگ شرکت می‌کردند، آیا جنگ به پیروزی می‌رسید؟ درست است که در مسأله فرهنگ مسؤول اصلی شورای انقلاب فرهنگی یا نهاد دیگری است، اما خب می‌بینید توانش را ندارند. حالا که آن‌ها توان ندارند، آیا از ما هم ساقط است و نباید هیچ کاری بکنیم؟ آیا جا ندارد که ما کمیسیونی برای بررسی مسائل فرهنگی کشور و راه کارهای عملی داشته باشیم؟ اگر دولت و مجلس اقدامی نکردند، خود ما به‌عنوان طلبه چه کاری می‌توانیم بکنیم؟ این تکلیف به هیچ وجه از شانه ما برداشته نمی‌شود و ما باید هر چه بیش‌تر و هر چه زودتر به این خطر توجه کنیم و در درجه اول با همکاری نهاد‌های مربوط و اگر نبود و نتوانستند و یا نخواستند، به اندازه توان خودمان در این راه قدم برداریم.
 
 
 
آیت الله مصباح یزدی؛ اجلاس مجلس خبرگان رهبری؛ 1389/6/23