من کیستم که لطف خود ابراز میکنی در را نیامده به رویم باز میکنی
من چوب قهر کردن خود را نخوردهام از بس میآوری و مرا ناز میکنی
اول تویی همیشه که لبخند میزنی اول تویی همیشه که آغاز میکنی
من یک گناه کردهی گردن شکستهام آیا مرا دوباره سرافراز میکنی
بگذار خوب گریه کنم از خجالتت امشب که باز در به رویم باز میکنی
گفتم پرم شکسته، به دردت نمیخورد گفتی دلت شکسته و پرواز میکنی
من آدمم، یقین میکنم که باز با یک حسین (ع) در دلم اعجاز میکنی
* این شعر توسط حاج منصور ارضی در شب 7 رمضان سال 90 خوانده شده است.
* فایل صوتی این شعر را میتوانید از اینجا دریافت نمایید.
گاهی اوقات پیش میآید که روزمرگی و دنیازدگی و هر اسم دیگری که بخواهیم برایش بگذاریم برای انسان پیش میآید. انسان انقدر در دغدغههای زندگی روزمره و حل کردن مشکلاتش غرق میشود، که میخواهد دقایقی را هم نزد آشنا راز و نیاز کند.
دیر زمانی است که حرم سیدالکریم را جای مناسبی برای مناجات و دوری از روزمرگیها یافتهام. چند سالی بیشتر و منظمتر و چند سالی کمتر و بیبرنامهتر و گاه در شرایط اضطرار میطلبد مرا پسر امام حسن مجتبی علیه السلام. کرامات این یار امام هادی علیه السلام آنقدر زیاد است که هرگونه دلمشغولی را حل شده مییابی.
شب گذشته از آن شبها بود که طلبید ما را و چه خوش طلبید که بدون اطلاع به جشن تولدش دعوت شدیم.
السلام علیک یا سیدالکریم
-----------
پ.ن: گزارش جشن میلاد حضرت عبدالعظیم الحسنی را از اینجا بخوانید.

خدایا!
ای کاش میشد هر کس بعد از مرگ یه جعبه سیاه از خودش به جا میگذاشت که هنگام کوچ از این دنیا، به چه چیزی فکر میکرد یا چه کلمهای روی زبانش بود؛ برای عبرت مابقی انسانها. البته با حفظ صفت ستارالعیوبیات!