گاهی اوقات دنبال ظواهریم
آنوقت سطحی هستیم
گاهی اوقات دنبال دنیاییم
آنوقت فانی هستیم و زودگذر
گاهی اوقات دنبال وصال کسی هستیم
آنوقت باید عارمان بشود، زیرا خداوندگار مناجات فرمود: خدایا من عار دارم همه دنیا را از تو طلب کنم
چه چیزی بدتر از اینکه کمتر از دنیا را از کمتر از خدا بخواهیم
راستی یک سوال:
اگر دنبال خدا باشیم، چیستیم؟
نزدیک دو سال پیش، بساز بفروشی سراغ یکی از بستگان من آمد که خانه شما و همسایهتان را بکوبم و بسازم و ادامه ماجرا. چند هفته پیش خانه آماده شد و اثاث کشی انجام شد.
در تعطیلات چند روز پیش، همین همسایه به همراه خانوادهاش در سفر بودند که تصادف میکند و مرحوم میشود. پسر همسایه مقصر بوده و الان گریان و نالان است که من پدرم را کشتهام.
دنیا چقدر بیمقدار است. بی توضیح اضافه!
نزدیک 25 روز پیش یه بازی وبلاگی دیگه راه افتاد به نام «از کابوسهایت حرف بزن». از آنجا که قصد دارم در اکثر بازیهای وبلاگی شرکت کنم حتی اگر دعوت نشوم، تمایل داشتم در این بازی هم شرکت کنم اما این چند هفته به شدت دچار سرشلوغی بودم و فرصت نبود تا اینکه 5 روز پیش خانم شیری (نویسنده وبلاگ بانوچه) از بنده دعوت کردند که در این بازی وبلاگی شرکت کنم که امروز این فرصت دست داد.
من به طور کلی کم خواب میبینم یا اگر دقیقتر بگویم شاید کمتر وقتی بیدار میشوم خوابی یادم باشد. این خوابها هم معمولا ناظر به حوادث آینده است یا کلا بیمعنی است و ناشی از پرخوری شام.
شاید در مجموع چند سالی که از عمرم میگذرد دو سه کابوس بیشتر یادم نمانده باشد که ریشهدارترین آنها برمیگردد به خوابی که حدود 7 سالگی دیدم. خواب دیدم که یکی شبیه دزدها وارد خانه ما شده و در جایی کمین کرده و در وقت مناسب به دنبال قتل من است!
از صبحی که بیدار شدم مدام منتظر بودم چنین اتفاقی بیفتد. چند روزی شاید ترس ناشی از آن کابوس همراه من بود اما به مرور کم شد و الان که بیش از 20 سال از آن گذشته است به دلیل اینکه چند بار اثاث کشی کردهایم و دیگر از آن خانه رفتهایم، خیلی محلی از اعراب ندارد.
------------
پ.ن: در مورد کابوسها باید بگویم که گاهی اوقات کابوسها نیز میتوانند راه نجات انسان باشند. بستگی دارد به آنها چطور نگاه کنیم. بعضی اوقات کابوسها انسان را در مسیر اشتباهی که در حال طی آن است، محتاط میکند و ترمز میکشد. این دسته از کابوسها را کابوسهای خوب نامگذاری مینماییم! :D
اما گاهی اوقات نیز کابوسها خنثی هستند و چرت و پرت و فقط یک لحظه ترس را به آدم القا میکنند که آن را کابوس بد نامگذاری مینماییم!
برخی دیگر از کابوسها نیز باعث میشود انسان از مسیر درست خود صرفنظر کند بخاطر ترسی ناشی از دیدن کابوسی که ممکن است در واقعیت هیچ نشانه خاصی هم نداشته باشد. این کابوسها را هم کابوس گمراه کننده نامگذاری مینماییم!
ضمنا دعوت میکنم از:
اتاقی برای دو نفر، مینویسم از خودم، اسباب بازی فروشی، سنجاقک
مگر میشود به زیارت امام رضا علیه السلام بروم و از بهشت باب الجواد اجازه ورود نگیرم؟ اصلا عشقبازی در باب الجواد معنی میدهد.
نمیدانم بخاطر شلوغی این روزها است یا بخاطر ناامنی که با داربست یک بازرسی دیگر به باب الجواد اضافه کرده اند و صفای خاطرات قدیمی را مکدر.
یا امام الرئوف
از دل من آگاهی و می دانی خواسته هایم چه تغییراتی کرده و حتی گاهی برعکس سالیان قبل شده. به هر حال از قدیم گفته ام:
ما بی سلیقه ایم، تو حاجات ما بخواه ور نه گدا مطالبه آب و نان کند
می دانم که نمی دانم، اما به من یاد داده اند اگر تو را واسطه خیرخواهی به درگاه خدا میکنم، تو را به جوادت قسم دهم. پس قاصدک دلم را از باب الجواد به سویت روانه میکنم یا رضا...
همهاش 8 ماه شادی برای کودکی که 9 ماه انتظارش را کشیدند.
و حالا یک عمر غم :(