بالاخره با حدود ۱۶ سال تأخیر به دلیل معافیت تحصیلی، دوره خدمت سربازی من هم شروع شد. از ۱ آبان ساعت ۶ و نیم صبح که به پادگان شهید مدرس کرج خودم را معرفی کردم تا دیروز عصر در این پادگان بودم و دوره آموزشی را سپری کردم.
دوره آموزشی برای فارغ التحصیلان کارشناسی به بالا «دو ماهه» است. به دلیل کرونا این دوره «یک ماهه» شده است.
وقتی یکم آبان به پادگان مراجعه کردم، تقریبا بیشتر سربازها فکر میکردیم به دلیل اینکه اول و دوم آبان پنجشنبه و جمعه است و از طرفی یکشنبه ۴ آبان هم تعطیل رسمی است، فقط خودمان را معرفی میکنیم و برمیگردیم تا پنجم آبان آموزش شروع شود؛ ولی اینگونه نبود. باز هم به دلیل کرونا، قرنطینه کامل بودیم و حتی اجازه یک ساعت مرخصی در طول دوره را نداشتیم. با اینکه فارغ التحصیلان دکتری در دوره عادی میتوانند روزانه از پادگان خارج شوند ولی هیچ خبری از مرخصی حتی به متاهلین هم نبود.
از همان ابتدای دوره شایعه شد که در دوره قبل، معاف از رزمها دو هفته آموزش میبینند و بعد ترخیص میشوند تا سایرین به میدان تیر و اردو و ... بروند. از فرمانده گردان سوال کردم و گفت در برخی دورهها دستور از بالا میآید ولی تا دستور نیامده، روی آن حساب نکن.
دوره خیلی راحتتر از آن چیزی بود که فکر میکردم. معاف از رزمها نهایتا دو سه روز «نظام جمع» داشتند و یکی دو بار خیز. نه خبری از دویدن و کوهپیمایی بود و نه خبری از میدان تیر و اردوی شبانه روزی و ...
این را خطاب به کسانی میگویم که به بقیه توصیه میکنند معاف از رزم نشوند چون فرقی با سایرین ندارند و فقط رژه حذف میشود و به جای آن کلی نظافت اضافه میشود، بنابراین نمیارزد دنبال دوندگیهای پزشکی معاف از رزمی رفت. اصلا اینطور نیست. لااقل برای ما خیلی خیلی راحتتر از عادیها بود و نظافت هم بیشتر از سایرین نبود.
البته از هفته دوم که خبر آمد معاف از رزمها دوره دوهفتهای دارند و زودتر میروند، کمی نظافتها بیشتر شد ولی به دو هفته زودتر رفتن میارزید!
دیروز عصر از آموزشی سربازی مرخص شدم. طی دوره با اینکه در آسایشگاهها یک تخت در میان میخوابیدیم و سلف و راه پلهها و ... ضدعفونی میشد ولی ترس از کرونا هم بود. خداروشکر از بین حدود ۳۰۰ نفر، فقط ۴ نفر علائم کرونا داشتند که فقط تست ۲ نفر مثبت شد اما زندگی اجتماعی با وجود کرونا خیلی سختتر از شرایط عادی است. من تجربه ۴ سال زندگی در خوابگاه در دوره لیسانس را داشتم ولی ماسک و ضدعفونی و الکل و شستن مداوم دستها واقعا در زندگی اجتماعی آزاردهنده است.
شنبه باید خودم را به یگان خدمت معرفی کنم. اگر این چند هفته کمتر سر میزنم و کمتر مینویسم امیدوارم درکم کنید.
سر سفره بودیم. دخترم تشنه بود و آب میخواست. بطری کنار دستش بود و میخواست برای خودش آب بریزد.
گفتم: صبر کن بابا من برات بریزم.
گفت: نه خودم میخوام بریزم.
خودش میخواست آب بریزد ولی نتوانست. انتهای بطری را گرفتم و بلند کردم. خودش آب ریخت!
گفت: کمکم کردی چه زورم زیاد شد!
زورم! آب ریختن را کار خودش حس کرد و زور رو زور خودش دانست.
خدایا! کمکمان کنی چقدر زورمان زیاد میشود.
قو علی خدمتک جوارحی!
شروع چالش از رادیوبلاگیها
هنوز خدا را قبول دارم و پیامبر و اهل بیتش را دوست دارم و امیدوارم به عاقبت بخیری. خانوادهام سلامتند و تلاشگر و امیدوار. کشورم با مردمانش در جهان اثرگذارند و مقابل جبهه باطل مقاومت میکنند. در رشته مورد علاقهام درس خواندم و در حرفه مورد علاقهام مشغول کارم. انسانهای بزرگ و خالص و عالمی در زندگیام دیدهام. زندگی هست، عشق هست، امید به تحقق عدالت هست، و در یک کلمه «او» هست.
دعوت میکنم از:
مجید اسطیری، محمدرضا نصراللهی، المیرا شاهان
هر ساله ۱۸ سپتامبر روز جهانی کتاب الکترونیک است که به تاریخ خودمان میشود ۲۸ شهریور. البته که هر چند سال یک بار ۲۸ شهریور است و بقیه سالها ۲۷ شهریور. این تفاوت هم لابد میدانید به دلیل اختلاف سالهای کبیسه شمسی و میلادی است. بگذریم و زودتر بروم سراغ هدیه!
احتمالا بسیاری از دوستان و مخاطبان این وبلاگ میدانند که چند ماه پیش نشری به نام «نشر صاد» تأسیس کردم. از قدیمترها به کتاب علاقهمند بودم و باز هم از قدیم (حدود سال ۸۲) به کتاب الکترونیک علاقهمند شدم. آنقدر این علاقهمندی قوی ادامه پیدا کرد که حتی رساله دکتری من هم به توسعه کتاب الکترونیک در ایران اختصاص پیدا کرد و الحمدالله سال ۹۷ با موفقیت دفاع شد. بنابراین همانطور که در نشر جام جم چند قدمی پیش رفتم، نشر صاد را با هدف توسعه کتاب الکترونیک در ایران تأسیس کردم، بلکه یکی از رسالههای دکتری در کشور خاک نخورد و ان شالله تا حدی عملیاتی شود.
اما کتاب الکترونیک تنها علاقهمندی من نیست. وبلاگ نویسی هم از نوروز ۸۴ آغاز کردم و تا به حال ادامه دادهام. چه اتفاقی مبارکتر از پیوند این دو در یک مسابقه. به مناسبت روز جهانی کتاب الکترونیک یک مسابقه طراحی کردم تا شما دوستان خوب وبلاگنویسم با کتاب الکترونیک بیشتر مأنوس شوید. مسابقه به چه شکل است؟
ما طی چند ماهی که از تأسیس نشر صاد گذشته است، ۱۲ کتاب منتشر کردهایم. ۹ کتاب با برند نشر صاد و ۳ کتاب با برند «خودنویس» که نوقلمان آن را نوشتهاند. شما وبلاگ نویسان میتوانید به سایت نشر صاد مراجعه کنید و در بخش تماس با ما، نام یکی از این ۱۲ کتاب را به همراه آدرس وبلاگ خود بعنوان پیام ارسال کنید. ما لینک دریافت رایگان همان کتاب در کتابخوان طاقچه را به صورت نظر خصوصی در وبلاگتان ارسال میکنیم. هر وبلاگ، یک کتاب میتواند درخواست دهد. این هدیه البته مخصوص ۲ هزار نفر اول است.
خب مسابقهاش کجا بود؟
حدود یک ماه فرصت دارید کتابی که هدیه گرفتهاید را بخوانید و در وبلاگ خود معرفی کنید. به سه پست برتر، سه جایزه نقدی ۵۰۰ هزار تومانی اهدا خواهد شد.
چهار سال از دهه چهارم زندگیام هم سپری شد. امروز ۳۴ ساله شدم. در کودکی فکر میکردم که ۳۴ سالگی سن پختگی و کمال است اما لنگ لنگم. این چهار سال خیلی سعی کردم که تکلیف خودم را با خودم مشخص کنم. تصمیم گرفته بودم این دهه از زندگی را جدی بگیرم که در ۴۰ سالگی به آن چه باید باشم، برسم اما از مسیری که انتخاب کردم حتی شروط اولیه را هم هنوز محقق نکردهام.
چه سال سختی بود از تولد سال گذشتهام تا امسال. چه گذشت بر دنیا و ایران. چقدر ظرفیت و توانمان بیشتر شد در این سختیها. فقط امیدوارم این ماههای سختی که گذراندیم، ما را سالها به ظهور نزدیک کرده باشد. هر چند هنوز شرایط را مهیا نکردهایم اما طالب آن هستیم.