بدان که رفق و مدارا را در انجام امور مدخلیت کامل است، چه در باب معاشرت با خلق و انجام امور دنیاوى، و چه راجع به امور دینى و هدایت و ارشاد خلق و باب امر به معروف و نهى از منکر، و چه راجع به ریاضت نفس و سلوک إلى اللّه تعالى.
و شاید این که در حدیث شریف است که «رفق میمنت دارد و خرق و عنف شوم است» ، اشاره به بعض این امور باشد. مثلا در باب انجام امور دنیاوى آن طور که با رفق و مدارا ممکن است انسان تصرّف در قلوب مردم کند و آنها را خاضع و رام کند، ممکن نیست با شدّت و عنف، موفق به امرى از امور شود. فرضا که با شدّت و سلطه، کسى اطاعت از انسان کند، چون قلب او همراه نشود، از خیانت، انسان مأمون نخواهد شد. ولى رفق و دوستى، دل را رام کند که با رام شدن آن، تمام قواى ظاهره و باطنه رام شود، و فتح قلوب از فتح ممالک بالاتر است.
شرح حدیث جنود عقل و جهل، صفحه 315
نویسنده: امام خمینی (ره)
حبیبا! لختى از خواب گران برخیز، و راه و رسم عاشقان درگاه را برگیر، و دست و رویى از این عالم ظلمت و کدورت و شیطانیّت شستشو کن، و پا به کوى دوستان نه، بلکه به سوى کوى دوست حرکتى کن.
عزیزا! این چند روز مهلت الهى عن قریب به سر آید، و ما را-خواهى نخواهى-خواهند از این دنیا برد، پس اگر با اختیار بر وى روح و ریحان است و کرامات خدا، و اگر با زور و سختى ببرند، نزع است و صعق است و فشار است و ظلمت و کدورت.
مثل ما در این دنیا، مثل درختى است که ریشه به زمین بند نموده، هر چه نورس باشد، زودتر و سهلتر ریشۀ آن بیرون آید. و فی المثل اگر درخت احساس درد و سختى مىکرد، هر چه ریشه آن کمتر و سستتر بود، درد و سختى کمتر بود. نو نهالى را که تازه پنجه به زمین بند کرده، با زور کمى تمام ریشهاش بىزحمت و فشار بیرون آید، ولى چون سالها بر آن گذشت، و ریشههاى آن در اعماق زمین فرو رفت، و ریشههاى اصلى و فرعى آن در باطن ارض پنجه افکند و محکم شد، در بیرون آوردن آن محتاج به تیشه و تبر شوند تا ریشههاى او را قطع کنند و درهم شکنند. اکنون اگر درخت، احساس درد مىکرد در این کندن، بین این دو چقدر فرق بود! ریشه حبّ دنیا و نفس-که به منزلۀ ریشه اصلى است-و فروع آنها از حرص و طمع و حبّ زن و فرزند و مال و جاه و امثال آن تا در نفس، نورس و نو نهال است، اگر انسان را بخواهند از آنها جدا کنند و ببرند، زحمتى ندارد، نه فشار عمّال موت و ملائکه اللّه را لازم دارد و نه فشار بر روح و روان انسانى واقع شود.
و اگر خداى نخواسته ریشههاى آن در عالم طبیعت و دنیا محکم شد و پهن گردید و بسط پیدا کرد، بسط آن چون بسط ریشۀ درخت نیست، بلکه در تمام عالم طبیعت ریشه مىدواند.
شرح حدیث جنود عقل و جهل، صفحه 272
نویسنده: امام خمینی (ره)
علاج قطعى اکثر مفاسد به علاج حبّ دنیا و حبّ نفس است، زیرا که با علاج آن، نفس داراى سکونت و طمأنینه شود، و قلب آرامش پیدا کند، و داراى قوّه و ملکۀ اطمینان شود، و به امور دنیا سهل انگارى کند، و به هیچ مأکل و مشرب اهمیت ندهد، و اگر کسى با او در امرى از امور دنیا مزاحمت کند، او با خونسردى تلقّى کند و به سهل انگارى برگزار نماید، و چون محبوب او طعمۀ اهل دنیا نیست، دنبال آن به جوش و خروش بر نخیزد. و قطع ریشه محبت دنیا گر چه امر مشکلى است-خصوصا در اوّل امر و ابتدا سلوک-، ولى هر امر مشکلى با اقدام و تصمیم عزم آسان شود. قوه اراده و عزم به هر امر صعب مشکلى حکومت دارد، و هر راه طولانى سنگلاخى را نزدیک و سهل کند.
انسان سالک نباید متوقع باشد که در ابتدا امر، قلع این ماده فساد و رفع این مرض مهلک را یک دفعه مىتواند بکند، ولى با تدریج و صرف وقت و فکر و ریاضات و مجاهدات و بریدن شاخههاى آن و قطع بعض ریشهها، مىتواند کمکم موفّق به مقصود شود، ولى باید اوّل، این امر را بداند که خار طریق انسان در هر مقصد و مقصود دینى، حبّ دنیا و نفس است. اگر از اهل معارف و جذبه و جذوه است، حبّ دنیا و نفس بزرگترین حجابهاى رخسار محبوب است:
«مادر بتها، بت نفس شما است.»
شرح حدیث جنود عقل و جهل، صفحه 254
نویسنده: امام خمینی (ره)
کمتر چیزى مثل آتش سوزان غضب، انسان را به سرعت برق به عالم بدبختى و هلاکت سوق دهد! چه بسا که با یک آن غضب، انسان از دین خدا خارج شود، و به خداى تعالى و انبیاء عظام او جسارتها کند! و چه بسا که با غضب یک ساعت، به قتل نفوس محترمه دچار شود، چنانچه از حضرت صادق -علیه السلام-در کافى شریف نقل نموده که: «پدرم مىفرمود: کدام چیز از غضب شدیدتر است؟ ! همانا انسان غضب مىکند پس مىکشد نفسى را که خداوند حرام فرموده و تهمت به زن نیکوکار مىزند.» ... باطن غضب صورت آتش غضب الهى است. آرى، این نائره سوزان از باطن قلب بروز کند، چنانچه نَارُ اللّهِ الْمُوْقَدَة. الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الأفْئِدَةِ شاید صورت همین نار باشد که از باطن دل بروز کند و مشرف بر فؤاد شود.
شرح حدیث جنود عقل و جهل، صفحه 248 و 249
نویسنده: امام خمینی (ره)
و باید دانست که توکل، منافات با کسب ندارد، بلکه ترک کسب و تصرّف به علّت توکل، از نقصان است و جهل، زیرا که توکّل ترک اعتماد به اسباب است و رجوع اسباب است به مسبّب الاسباب، پس با وقوع در اسباب منافات ندارد. و اینکه بعضى گفتهاند: یکى از درجات توکّل-که آن توکّل خاصّه است-این است که متوکّل در بیابانها بىزاد و راحله سیر کند و اعتماد به خدا کند براى تصحیح مقام توکّل، چنانچه از إبراهیم الخواصّ نقل کنند که حسین بن منصور او را ملاقات کرد که در بادیه سیر مىکند، پس احوال او را پرسید، گفت: در صحراهاى بى آب و علف سیر مىکنم که خود را امتحان کنم که آیا توکل به خدا دارم یا نه؟ حسین گفت: تو که عمر خود را در عمران باطن خود صرف مىکنى، پس چه وقت به فناء در توحید مىرسى؟! این دو مرد، جاهل به مقام توحید و توکّل بودند، زیرا که صحرا گردى و قلندرى را به مقام توکّل اشتباه کردند، و ترک سعى و از کار انداختن قوائى را که حق تعالى عنایت فرموده به خرج توحید و توکّل گذاشتند. و این از جهل به مقام توحید و توکل است، زیرا که حقیقت توحید، در یافتن آن است که تمام تصرّفات خلقى، حقّى است و رؤیت جمال جمیل حق در مرآت کثرت است. بلى، احتجاب به کثرت مخالف توحید است، و آن صحرا و غیر صحرا ندارد.
شرح حدیث جنود عقل و جهل، صفحه 214
نویسنده: امام خمینی (ره)