مصرف کننده فرهنگ
ما در صنایع مختلف ترجیح میدهیم عمدتا تولید کننده و صادر کننده باشیم تا وارد کننده محض؛ اما در «صنایع فرهنگی» سخن از ترجیح نیست؛ سخن از یک ضرورت اجتماعی است. وارد کننده و مصرف کننده فرهنگ دیگران بودن، به هیچ وجه پذیرفتنی نیست.
ما در صنایع مختلف ترجیح میدهیم عمدتا تولید کننده و صادر کننده باشیم تا وارد کننده محض؛ اما در «صنایع فرهنگی» سخن از ترجیح نیست؛ سخن از یک ضرورت اجتماعی است. وارد کننده و مصرف کننده فرهنگ دیگران بودن، به هیچ وجه پذیرفتنی نیست.
فقر در موسم جوانی، اگر به توفیق و پیروزی منجر شود، این فایده را دارد که آدمی را به کار و کوشش عادت میدهد و او را به مرحله بالایی میرساند. فقر زندگی مادی را عریان میکند و همه زشتیهایش را به انسان نشان میدهد و او را وامیدارد که بکوشد و خود را از تنگنا برهاند و به سوی زندگی ایدهآل صعود کند. معمولا جوان مرفه ثروتمند که همه چیز برایش فراهم است، اوقاتش را با تفریحات گوناگون میگذراند؛ به اسب دوانی و شکار میرود، انواع سگها را دارد، با دود توتون و قمار خود را سرگرم میکند. جنبههای حیوانی روح چنین موجودی در خدمت ابعاد لطیف و عالی آن قرار میگیرد؛ اما چون فقیر با هزار زحمت نانش را در میآورد و نانی را که از دسترنج خود به دست آورده میخورد و در افکار و رویاهای خود فرو میرود، به سیر و سیاحت تماشاخانه الهی مشغول میشود، آسمان را تماشا میکند و ستارگان را و گلها را و کودکان را و اجتماعی را که خود جزیی از آن است و در آن رنج میبرد؛ دستگاه خلقت را سیر و سیاحت میکند که خود در آن نور میافشاند و آن قدر به جامعه بشری خیره میشود که باطن و عمق آن را میبیند و آن قدر به دستگاه خلقت چشم میدوزد که خدا را میبیند و آن قدر در فکر و رؤیا فرو میرود که خود را بزرگ و با شکوه احساس میکند و همچنان در عالم رویاییش میرود تا جایی که فضای سینهاش را پر از مهر و دوستی مییابد و در این میان خود را که رنج میبرد فراموش میکند و به همه مردم میاندیشد و به آنها مهر میورزد و احساس مطبوعی در او رشد میکند.
این همه چیزی نیست جز خودفراموشی، و دلسوزی برای دیگران. او با تفکر درباره طبیعت که زیباییهایش را به پاکدلان نثار میکند و از ارواح آلوده دور نگاهشان میدارد، به مقامی میرسد که خود را میلیونر معرفت میبیند و برای میلیونرهای ثروت دلسوزی میکند. هر چه بیشتر روشناییها در جان او نفوذ مییابد، کینهها از دل او بیرون میرود. با این اوصاف، او را باید موجود بدبختی به حساب آورد؟ نه! فقر و نداری یک جوان، بینوایی نیست.
علت وجودی نظام ستارهپروری تثبیت تقاضای متغیر است؛ و از آنجا که تغییر تقاضا تا حدودی، ارتباطی منطقی با سطح درآمد دارد، این نظام در کشورهای ثروتمند به نسبت کشورهای فقیر از اهمیت بیشتری برخوردار است. کار این نظام ساده است. عرضهکنندگان نمیدانند و نمیتوانند بدانند که آیا محصول تازه موفق خواهد بود یا خیر؛ زیرا اطلاعی از تمایل و سلیقهی مصرفکنندگان ندارند. اما اگر نوعی رابطهی عاطفی میان اجراکننده و مصرفکننده ایجاد شود، پیشبینی تقاضا به علت ثبات بیشتر آن آسانتر خواهد بود.
پیروزی در جنگ چیزی است ابلهانه؛ پیروزی واقعی آن است که به طرف حقیقتی را بفهمانیم و او را قانع کنیم. پس سعی کنید بلکه بتوانید چیزی را ثابت کنید. شما هم وقتی در زد و خوردی یا در جایی پیروز شدید، خوشحالی میکنید؟ چه خوشحالی مبتذلی!
اخلاق فراتر از قانون است. مصداقهای این جمله پرمعنا را، گویندهاش هر که باشد، همه ما به گونههای مختلف در زندگی روزمرهمان میبینیم و به خوبی حس میکنیم؛ میتوان به قانون عمل کرد و به آن عقیده نداشت، اما نمیتوان بدون عقیده به اصلی اخلاقی، اخلاقی عمل کرد.